قوله تعالى: و تلْک نعْمة تمنها علی الایة...، موسى (ع) چون بفرعون رسید و او را بر توحید دعوت کرد و لختى آیات و معجزات برو ظاهر کرد فرعون سر وازد از توحید و آن گه بر موسى سپاس و منت نهاد که: ترا نه من پروردم و از کودکى ببزرگى رسانیدم؟ موسى از روى انکار جواب داد که بر من سپاس چه نهى بآنکه بنى اسرائیل را بندگان گرفتى و خود کرا رسد که بنده گیرد و خداوندى کند مگر خداى عالمیان کردگار جهان و جهانیان. فرعون گفت: و ما رب الْعالمین این خداى عالمیان چیست و کیست؟ فرعون این سوال بى‏ادب‏وار کرد و موسى در تعظیم شد، گفت: رب السماوات و الْأرْض و ما بیْنهما اى فرعون اگر تو نمیدانى و بتوحید وى راه نمى‏برى هفت آسمان و هفت زمین، و هر چه در میان آن، نشانست و گواه بر خداوندى و یگانگى او، کائنات و محدثات همه آیات و رایات قدرت او.


و فى کل شى‏ء له آیة


تدل على انه واحد

تاریخ ازل و ابد کم از لحظتى در بدایت اقبال او، نعمت هر دو سراى کم از ذره‏اى در شعاع آفتاب افضال او، ساختگان خدمتند سوختگان محبت او، خستگان محنتند عزیزان حضرت او، خداوندى که همه ثناها را سزاوارست، در ذات بى‏نظیر و در صفات بى‏یارست، در کامرانى با اختیار و در کارسازى بى‏اختبارست، عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است، آرنده ظلمات و برآرنده انوار است، بیننده احوال و داننده اسرار است.


با رنگ رخ تو لاله بى‏مقدارست


با بوى سر زلف تو عنبر خوارست‏

بدانکه حق جل جلاله و تقدست اسمائه در این آیات چهار جایگه خود را بخلق اضافت کرد، گفت: رب الْعالمین، رب السماوات و الْأرْض و ما بیْنهما، ربکمْ و رب آبائکم الْأولین، رب الْمشْرق و الْمغْرب و ما بیْنهما: و این اضافت، اعنى ذات البارئ جل جلاله الى خلقه در قرآن بر دو وجه بود: یکى اضافت جزوى، دیگر اضافت کلى. اما اضافت جزوى تشریف مضاف الیه، چنان که مصطفى (ص) گفت: و اذْکرْ ربک، و اعْبدْ ربک، و إذْ قال ربک، و لربک فاصْبرْ، و ربک فکبرْ و ربک یخْلق، ازین نمط در قرآن بسیارست و همه تشریف و تکریم مصطفى (ص) است و حق جل جلاله خداوند همه مخلوقات و محدثات است. اما مصطفى (ص) را بذکر مخصوص کرد بزرگ گردانیدن او را بر دل بندگان، هم چنان که همه بقعتها را پادشاهست و خداوند جل جلاله آن گه مکه و کعبه را بذکر مخصوص کرد، گفت: إنما أمرْت أنْ أعْبد رب هذه الْبلْدة،لْیعْبدوا رب هذا الْبیْت‏ بزرگ گردانیدن آن را بر دل خلق. اما اضافت کلى آنست که درین آیات گفت، و امثال این در قرآن فراوانست، و مقصود بیان قدرتست و اظهار هیبت و عزت کریم است. و بزرگوار آن خداوند را که در هر جایى صنعى خبى دارد و در هر امرى لطفى خفى مینماید.


بنگر که صنع خبى با فرعون دشمن چه کرد و لطف خفى موسى کلیم را چه ساخت.


موسى از دشمن بشب بگریخته و روى سوى دریا نهاده و فرعون با خیل و حشم بر پى وى ایستاده. بنى اسرائیل گفتند: یا موسى البحر امامنا و العدو خلفنا، فما الحیلة؟


یا موسى از پیش دریا و از پس دشمن حیلت چیست و راه گریز کجا؟ إنا لمدْرکون ما را دریافتند اینک بما رسیدند. موسى گفت: کلا، إن معی ربی سیهْدین نومید مباشید که لطف خفى ما را رهبرست و صنع خبى فرعون را بر گذرست.


قوله: إن معی ربی سیهْدین موسى (ع) خود را درین حکم مفرد کرد، گفت: معی ربی و نگفت: معنا ربنا زیرا که در سابقه حکم رفته بود که قومى از بنى اسرائیل بعد از هلاک فرعون و قبطیان گوساله پرست خواهند شد، از این جهت خود را در این حکم مفرد کرد. باز مصطفى (ص) چون در غار بود، با صدیق اکبر از احوال صدیق، آن حقائق معانى شناخت که او را با نفس خود قرین کرد و در حکم معیت آورد، گفت: إن الله معنا.لطیفة: موسى (ع) «معى» فرا پیش داشت که از خود بحق نگریست، باز مصطفى (ص) «الله» فراپیش داشت گفت: «ان الله معنا»


که از حق بخود نگریست. هذا کقوله تعالى. أ لمْ تر إلى‏ ربک کیْف مد الظل و لم یقل: الى الظل کیف مه الرب.


آن حال مریدست و این حال مراد، آن راه روندگانست و این صفت ربودگان. گفته‏اند که فرعون چون بکنار دریا رسید، و دریا دید شکافته و راهها پیدا گشته، با قوم خویش گفت: «این دریا از بیم من شکافته گشت و أنا ربکم الْأعْلى‏ آن روز گفت: جبرئیل خواست که او را عذاب کند پر خویش بگسترانید تا او را بزمین فرو برد فرمان آمد از جبار عالم که: مه یا جبرئیل فانما یعجل بالعقوبة من یخاف الموت. و گفته‏اند موسى خود را گفت: إن معی ربی سیهْدین و رب العزة امت احمد را گفت: إن الله مع الذین اتقوْا. موسى آنچه خود را گفت الله برو رد نکرد، او را راه نجات نمود و کید دشمن از پیش برداشت. چه گویى آنچه حق جل جلاله بخودى خود امت احمد را گفت، و وعده که داد اولیتر که وفا کند، از غم گناه برهاند و برحمت و مغفرت خود رساند.